NLP چیست.
واژه N L P در واقع از ابتدا سه کلمه Neuro Linguistic Programming که ترجمه تحت اللفظی آن می شود برنامهریزی عصبیکلامی گرفته شده است. از آنجا که سیستم بدن از یکپارچگی خاصی برخوردار است و اعضا در یکدیگر تاثیر به سزای دارند می توان با برنامه ریزی برای بخش های مختلف بدن از آن در راه رسیدن به اهداف کمک گرفت. دلیل این مطلب نیز واضح است چراکه رسیدن به موفقیت در زمینه های مختلف نیازمند همراهی جسم و روح در راستای تحقیق آن هدف است و بدون کنترل و بررسی نتایج نمی توان دقیقا دانست که آیا به سمت هدف در حرکتیم یا بر خلاف آن. احساسات، تفکر، محیط زندگی، دوستان ، تربیت، ژنتیک و بسیاری از عوامل دیگر بر رفتار انسان ها تاثیر می گذارند. از این میان برخی از عوامل در اختیار وکنترل آدمی هست و برخی همچون ژنتیک و تا حدودی محیط زندگی و شیوه تربیتی پدر و مادر و آداب و سنن و فرهنگ از کنترل شخص خارج است. NLP شیوه ای نوین برای بهره برداری حداکثری از توانایی های شخصی برای پیشرفت در حیطه اختیار انسان به سوی اهداف است. با استفاده از NLP می توان به بسیاری از آرزوهای دست نیافته جامه عمل پوشاند. این علم با کنترل زبان بدن که حکایت سیستم عصبی بدن دارد و همچنین تحت کنترل آن نیز هست، برنامه ریزی بدن را به عهده می گیرد تا زبان بدن که کلام صوتی هم بخشی از آن است به گونه ای سخن بگوید که هر چه بیشتر در راستای اهداف تعیین شده و مطلوب باشد. در برنامه بلند مدت این سیستم برنامه ریزی بر نهادینه کردن تغییرات حاصله با شرطی سازی و همچنین آموزش از طریق تجربه خود و دیگران بر عدم ایستایی در پیشرفت تاکید می کند.
بنا بر این اگر NLP را تأثیر کلام بر اعصاب و روند کار آن، که قابلیت برنامهریزی ذهنی را نیز دارد، تعریف کنیم تعریف ناقصی ارائه داده ایم زیرا از واژه Neuro غفلت کردهایم. در واقع منظور از زبان در NLP زبان درون (زبان سیستم عصبی) است نه زبان تکلم. البته جان اوردوف از محققین HNLP یا روانشناسی انسانگرایانه عصبیکلامی در مریلند آمریکا میگوید: NLP مبحثی چنان گسترده است که تعریف دقیقی از آن که البته ساده باشد مسلماً غیرممکن است.
بایسته های NLP
از جمله اموری که NLP بر آن تاکید دارد اصل اختیار و آزادی انسان در تعیین و تغییر سرنوشت است. هر انسانی می تواند به تعالی مادی و معنوی برسد و قوانین در کل برای همه یکسان است و آنچه تغییر می کند شرایط است که باید مطابق شرایط موجود از تجارب موفق دیگران استفاده کرد. در این راستا یکی از مهمترین اندشه های NLP نگاه فایده گرایانه این علم به واقعیت است. در نگاه این علم آنچه هست از درجه اهمیت کمتری نسبت به آنچه در نظر انسان است برخوردار است. این نظر در واقع به نظریه راجرز در روانشناسی عمومی سنتی بر می گردد. راجرز نیز بر اینکه در مشاوره مهم این است که مراجع دید بهتری به دنیا پیدا کند تاکید می کند نه اینکه واقعا دنیای اطراف او را نیز دگرگون کنیم. در NLP نیز با اینکه تغییر نگرش تاکید می شود اما تغییر محیط نیز از اهمیت برخوردار است. NLP همچنین هیچگونه محدودیتی در پذیرش دین و آیینی خاص برای کسی قائل نیست و تنها شرط موجود این است که اصول پیشرفتی که در این علم مطرح می شود نباید مورد انکار آن عقیده و آیین قرار بگیرد.
اهداف NLP
NLP مدعی تحول در زندگی کسی که به اصول آن پایند باشد، می باشد از جمله مواردی که در این علم بر آن تاکید می شود امور زیر می باشد:
-
تحول در اندیشه و رفتار.
با کنترل، بررسی و بازبینی اندیشه های زیربنایی فکر که رفتار انسان ها را تحت کنترل دارند و قضاوت انسان ها درباره رفتارهای دیگران را می سازند، می توان در آنها تحول ایجاد کرد.
-
برقراری روابط مناسب ، مطلوب و صمیمی با دیگران.
از اصول موفقیت و رسیدن به اهداف، داشتن رابطه مناسب و مطلوب با اطرافیان است. روابط ناسالم باعث هدر رفتن انرژی در مورد مسائل بی اهمیت می گردد. همچنین بسیاری از منافعی که در روابط خوب وجود دارد از بین می رود که در اثر این اتفاق نقایصی در رفتار و روحیات بوجود می آید. از طرفی گرمی رابطه با اطرافیان باعث بهره وری بالا، روحیه با نشاط تر و همچنین اطلاع علمی از تجارب و آموخته های دیگران می شود.
-
ترک عادت های نامطلوب.
عادت ها بسیار در زندگی روزمره نقش دارند اکثر انسان ها نمی دانند که بسیاری از رفتارهای آنان ناشی از عادتی است که در ذهنشان نهادینه شده است. این عادات به صورت ناخود آگاه بر سخنان و کردار شخص تاثیر می گذارد و در پی آن واکنش های دیگران را بر می انگیزد حال آنکه اگر روی بسیاری از آن ها تمرکز شود مشخص می شود نه تنها این عادات ریشه فکری خاصی ندارد بلکه حتی اگر به صورت خود آگاه در بیاید کسی که به آن ها عادت کرده حاضر به پذیرفتن آن نیست و آن را انکار می کند. به همین دلیل NLP از شخص می خواهد با تمرکز بر روی عادات خود آن ها را ریشه یابی کند تا با تغییر عادت های نا پسند و جایگزین کردن با عادات خوب رفتار مناسبتری داشته باشد.
-
کنترل احساسات.
احساسات بروز دهنده آنچه در درون یک شخص می گذرد است اما این طور نیست که احساسات همیشه تابع درون باشند. NLP رابطه احساسات و درون را دو طرفه می داند و معتقد است با کنترل درون احساسات تغییر می کند و با کنترل احساسات درون تحول می یابد.
تکنیک های NLP
-
استفاد از تکنیک مدلینک
در روش و تکنیک مدلینک تکیه NLP بر الگو برداری از انسان های موفق است. اگر به کتب نوشته پیرامون این علم بنگرید مثال های متعددی از شخصیت های تاریخی را مشاهده می کنید که در عرصه های مختلف به موفقیت رسیده اند. NLP از مخاطب خود می خواهد در مسیر موفقیت الگوی خود را انتخاب کند. وی باید ابتدا شناختی اجمالی از خود و اهداف و شرایط پیرامونی برای رسیدن به اهداف داشته باشد. بعد از کسب اطلاعات اولیه شخص با مراجعه به زندگی کسانی در این زمینه ها با او حداکثر شباهت را دارا هستند سعی در الگو گیری از شیوه های رفتاری و گفتاری، عملکرد و احساس و هرگونه امری که در رسیدن الگو به موفقیت دخیل بوده است، می کند. از نکته های ظریفی که باید در انتخاب الگو صورت گیرد این است که باید حداکثر شباهت در نظر گرفته شود. از طرف دیگر ارزش ها و ضد ارزش های شخص پیرو باید با الگو متعارض نباشد. زیرا تعارض این دو بزرگترین مانع برای الگو گیری است و در صورت الگو گیری نیز شخص دچار تشویش روحی می شود.
نکته دیگر در بحث مدلینک بحث سویچ کردن است. گاه شخصی بنا بر دلایلی الگو تام خود را نمی یابد در این صورت لازم نیست در تمامی ویژگی ها از الگو ناقص تبعیت کند. در این حالت باید شخص در آن ویژگی از تکنیک سویچ کردن به الگوی دیگر در آن رفتار استفاده کند.
همچنین گاه بر اثر عدم دقت، الگوی انتخاب شده نمی تواند مسیر درستی به شخص نمایش دهد. در چنین حالتی باید از تعصب روی الگوی انتخاب شده دست برداشت و به مدل دیگری که توانسته راه را بپیماید رجوع کرد.
از طرفی، بعد از اینکه الگوی مد نظر انتخاب شد شخص باید خود را ملزم به کپی کردن الگوی رفتاری مدل کند. برای این کار باید بعد از آنالیز رفتار الگو، آنها را دسته بندی کرده و به آنها جامه عمل بپوشد. در این راستا باید با مطالعه مستمر موفقیت های الگو و بالا نگه داشتن روحیه از کند شدن در الگو گیری جلوگیری کند.
-
مرور، بازبینی، واصلاحِ باورها، عادات روحی و جسمی، اعتقادات، احساسات و نحوه شکل گیری سوالات
شخصی که می خواهد به هدف خود برسد، باید عادت ها، احساسات و اعتقادات خود را در مورد هدف و رفتارش کنکاش کند چرا که بسیاری از احساسات و اعتقادات به صورت ناخودآگاه بر رفتارها تاثیر می گذارد در حالیکه با کنترل آنها می تواند رفتار مناسب تری در ارتباط با مخاطب داشت.
برای اصلاح هر عادت و احساس و عقیده باید از سوال کردن شروع کرد لذا اولین چیزی که باید اصلاح شود شیوه سوال پرسیدن از خود است.
مثلا به اگر یک مبلغ دینی به جای پرسیدن اینکه چرا من به مخاطب دید منفی داردم می تواند بپرسد چه کنم که به مخاطب دید مثبت داشته باشم؟
به جای اینکه چرا من از تبلیغ در محیط دانشگاه نگرانم بپرسد چگونه دیگران موفق شدند در دانشگاه تبلیغ کنند؟ چه شیوه ای برای ارتباط می توانم بکار ببرم؟...
به طور کلی سوالات هدف دار باعث کنکاش عادات و اعتقادات می شود و به اصلاح آنها کمک می کند.
سوالات ذهن را جهت می دهد. این جمله غلو آمیز نیست که سوالات بشر بوده که به پیشبرد بشر کمک کرده است. اما هر سوالی این گونه نبوده است بلکه سوالاتی که گره را باز می کند نتایج مثبت دارد. انسان های بزرگ در طول تاریخ همیشه از خود پرسیده اند: چگونه می توانم مسیر دنیا را تغییر دهم و بهتر کنم؟ چطور می توانم به موفقیت برسم؟ چطور می توانم به دیگران کمک کنم؟ و از این دست سوالات.
در یک دسته بندی می توان سوالات اساسی را به این صورت دسته بندی کرد:
دیدگاه من نسبت به ... چیست؟ اهمیت آن چیست؟ هدف آن چیست؟ شیوه های آن چیست وکدامیک با روحیات من و جامعه کنونی من مطابق است؟ برای رسیدن به این هدف چه ویژگی هایی باید داشته باشم؟ (از نظر ظاهری و جسمانی و روحی)
انسان های موفق و برجسته در رشته من چه کسانی بودند؟ رمز موفقیت آنها چه بود؟ اطلاعات مورد نیاز در راه رسیدن به این هدف چیست؟ مخالفین رسیدن به این هدف از چه شیوه هایی استفاده می کنند؟ علت موفق نبودن برخی در این زمینه چه بوده؟ چگونه دچار مشکلات آنان نشوم؟ رفتار من با اهدافم چه قدر سنخیت دارد؟ چه چیزی را باید تغییر بدهم؟ و...
از این دو تکنیک برای تغییر در NLP استفاده می شود اما پایداری این رفتارها و عادت تنها با این روش ها امکان پذیر نیست. بلکه شخص باید از طریق شرطی سازی و استمرار آن و پاداش دادن به خود برای تغییرات و تشویق و ایجاد خود انگیختگی، مسیر ادامه تغییر تا نهادینه شدن و ملکه شدن آن را بپیماید. برای اینکار شخص باید از الگوی سوالی استفاده کند و مثلا از خود بپرسد چگونه می توانم تغییرات را نهادینه کنم؟ چه چیز هایی انگیزه استمرار برنامه را به من می دهد؟ و ....
در پایان تذکر این نکته لازم است که اصلاح برنامه و انعطاف بخش مهمی در برنامه ریزی است و از آنجا که در مورد آن بسیار سخن گفته شده است از تکرار آن خود داری می کنیم.
والسلام